۵ نگرانی بزرگ هر کارآفرین

آیا تا به حال رویای راه‌اندازی کسب‌وکار خودتان را داشته‌اید، اما ترس از شکست شما را فلج کرده است؟ آیا صدای انتقاد و تردید دیگران در گوش‌تان می‌پیچد و شما را از برداشتن قدم اول بازمی‌دارد؟ آیا نگرانید که در مقابل مشتریان، سرمایه‌گذاران یا حتی کارمندان آینده‌تان، نادان به نظر برسید؟
اگر پاسخ شما به این سوالات مثبت است، بدانید که تنها نیستید. این ترس‌ها، بخشی جدایی‌ناپذیر از DNA کارآفرینی هستند. اما سوال اصلی اینجاست: چگونه می‌توان از این اقیانوس اضطراب عبور کرد و به ساحل موفقیت رسید؟


جیمز آر کوک در فصل ششم کتاب پیش به سوی کارآفرینی، به شکلی بی‌پرده و بر اساس تجربیات واقعی، به قلب همین نگرانی‌ها می‌زند. این مقاله خلاصه‌ای از آن فصل نیست؛ بلکه یک غواصی عمیق در درس‌های حیاتی آن برای هر کارآفرین امروزی است. تمام داستان‌های اول شخصی که در ادامه می‌خوانید، تجربیات مستقیم خود نویسنده، جیمز کوک، است که به ما نشان می‌دهد حتی موفق‌ترین افراد نیز دقیقاً از همین مسیر پر از درد و تردید عبور کرده‌اند.


در ادامه، ۵ نگرانی اصلی که کوک به آن‌ها پرداخته را تحلیل می‌کنیم و می‌آموزیم که چگونه این رنج‌ها، در واقع سوخت لازم برای رسیدن به موفقیت‌های بزرگ هستند.

نگرانی شماره ۱: ترس از نادان به نظر رسیدن

پایه‌ریزی و اداره یک کسب‌وکار، شما را با وظایف پایان‌ناپذیری روبرو می‌کند که باید هر روز انجام شوند. یک واقعیت انکارناپذیر وجود دارد: هر کاری که برای اولین بار انجام می‌دهید، به احتمال زیاد خراب از آب درمی‌آید. هیچ‌کس در اولین قدم موفق نیست. حتی توماس ادیسون بزرگ هم وقتی اولین چک قابل توجه خود (۵۰۰ دلار) را برای نقد کردن به بانک برد، نمی‌دانست چه کاری باید انجام دهد و با سردرگمی بانک را ترک کرد.

راهکار کلیدی: مانند یک متخصص واقعی سؤال بپرسید، نه یک متقلب

یکی از دوست‌داشتنی‌ترین ویژگی‌های شریک من، «برنی»، صداقت کامل او در روبرو شدن با چیزهایی بود که نمی‌فهمید. او به کرات سخن دیگران را قطع می‌کرد و می‌پرسید: «منظورتان چیست؟» حتی اگر موضوع مورد بحث را باید می‌شناخت. این رویکرد فوق‌العاده بود، زیرا کمتر کسی تا این حد روراست است. برای او، اعتراف به نادانی، بسیار ارزشمندتر از تظاهر به دانایی بود.

این یک درس استراتژیک برای شماست. در آغاز کار، نیازی نیست آگاه و مسلط به نظر برسید. از همه توضیح بخواهید. تنها افراد متقلب و ضعیف هستند که سرشان را به علامت تصدیق تکان می‌دهند در حالی که هیچ چیز نمی‌فهمند. پرسیدن، نشانه قدرت و تمایل به یادگیری است، نه ضعف.

نگرانی شماره ۲: وحشت از جواب رد شنیدن

در کسب‌وکار، لحظه‌ای فرا می‌رسد که باید محصول یا خدمت خود را بفروشید و سفارشی به دست آورید. تلاش برای گرفتن سفارش و خجالت کشیدن از شنیدن کلمه “نه”، یک عذاب جهانی برای تمام کارآفرینان است که باید بر آن غلبه کنند.

داستان‌های واقعی از طرد شدن: همه ما آن را تجربه می‌کنیم

در ابتدای مسیر، تمام تجربه‌های “نه” شنیدن، دردناک هستند. یکی از اولین تلاش‌های من برای فروش دستگاه تصفیه آب به یک مجتمع مسکونی، با شکستی تحقیرآمیز همراه بود. مدیر مجتمع، مردی بدخلق، حتی پیش از ارائه توضیحات، پیشنهاد مرا رد کرد. من یخ زدم، به لکنت افتادم، عرق کردم و هرچه می‌خواستم بگویم فراموشم شد. او مرا از دفترش بیرون انداخت. آن روز آنقدر مأیوس بودم که در مسیر بازگشت وارد بزرگراه اشتباهی شدم. ده ماه بعد، دوباره سراغ همان مجتمع رفتم تا به خودم ثابت کنم که می‌توانم، اما باز هم همان مدیر مرا با عصبانیت بیرون کرد.

جواب رد شنیدن در حضور جمع از این هم تحمل‌ناپذیرتر است. یک بار برای جذب سرمایه به یک موسسه مالی رفتم. پس از چند جلسه، مدیر موسسه نه تنها درخواست مرا رد کرد، بلکه در مقابل یک اتاق انتظار شلوغ بر سر من فریاد کشید که دیگر مزاحمش نشوم. هفته‌ها طول کشید تا توانستم خودم را از لحاظ روحی بازیابی کنم.

هر کارآفرینی با چنین برخوردهای تلخی مواجه خواهد شد. درمان این درد، داشتن تحمل کافی برای جواب رد شنیدن است. به مرور زمان، شما قوی‌تر، محکم‌تر و قانع‌کننده‌تر می‌شوید. به اصطلاح، پوست‌تان کلفت می‌شود.

استراتژی قدرتمند: چگونه «نه» را به نقطه شروع «بله» تبدیل کنیم؟

موفقیت نهایی شما به واکنش‌تان به کلمه “نه” بستگی دارد. مردم به دلایل متعدد راحت‌تر “نه” می‌گویند: از آنها در برابر کار اضافی محافظت می‌کند و به آنها حس قدرت می‌دهد. دنیای کسب‌وکار زنجیره‌ای از امتناع‌هاست. اما یک کارآفرین موفق، “نه” را نه به عنوان پایان گفتگو، بلکه به عنوان نقطه شروع مذاکره می‌بیند.

بسیاری از این “نه”ها را می‌توان تغییر داد. شما می‌توانید با مسئول بالاتر صحبت کنید، از طریق افراد دیگر فشار بیاورید، التماس کنید، تملق بگویید، بحث کنید یا تهدید کنید. در هر حال، وقتی چیزی را می‌خواهید و با “نه” مواجه می‌شوید، به احتمال ۹۰ درصد می‌توانید پاسخ را تغییر دهید.

همکار بازاریاب من، جی آبراهام، در این زمینه یک استاد بود. وقتی اولین بار برای همکاری به سراغم آمد، قیمت بالایی پیشنهاد داد و من رد کردم. اما او دست نکشید. هر روز با کوهی از تلفن‌ها، نامه‌ها و توصیه‌ها از طرف دیگران روبرو شدم. اصرار و مهارت او آنقدر بر من تأثیر گذاشت که نه تنها او را استخدام کردم، بلکه قراردادی بستیم که هفت سال ادامه یافت و فروش شرکت مرا به شدت افزایش داد.

به یاد داشته باشید: بیشتر فروش‌ها بدون چهار یا پنج بار پیگیری انجام نمی‌شوند. هنر غلبه بر “نه” چیزی است که باید در آن استاد شوید.

نگرانی شماره ۳: اضطراب ویرانگر بی‌پولی

بدتر از جواب رد شنیدن، بی‌پولی است. هیچ مشکلی ناگوارتر و دردناک‌تر از بی‌پول شدن نیست. فکر بی‌پولی، اراده و عزم شما را نابود می‌کند، ترس را در وجودتان رخنه می‌دهد و منفی‌بافی را تقویت می‌کند. اندرو کارنگی، غول صنعت فولاد، آنقدر از این تجربه رنج کشیده بود که می‌گفت تمام هدفش از کسب ثروت این بود که «هرگز دیگر روزها و شب‌های پر از اضطراب نابودکننده را تجربه نکند.» هیچ عبارتی بهتر از این، عمق این درد را توصیف نمی‌کند.

“اضطراب نابودکننده” اندرو کارنگی: واقعیتی تلخ در مسیر کارآفرینی

بیشتر کارآفرینان باید با شدیدترین مصائب مالی دست و پنجه نرم کنند. در اوج این مشکلات، برخی تسلیم می‌شوند و برخی می‌جنگند. کسانی که ادامه می‌دهند، بی‌شک موفق خواهند شد. در اولین کسب‌وکارم، آنقدر بی‌پول بودیم که در قبال یک صورت‌حساب ۲۰۰ دلاری، فقط ۵ دلار فرستادیم. اما همین مبلغ ناچیز نشان داد که ما در حال مبارزه هستیم.

راهکار ذهنی: مقاومت کنید، پول همیشه از یک راه غیبی می‌رسد.

کمبود مالی یک امتحان واقعی است. گذر از این دوران، نیازمند نوع کمیابی از مقاومت و شجاعت است. بر اساس تجربیات شخصی و مطالعه زندگی دیگر کارآفرینان موفق، به این نتیجه رسیده‌ام که اوضاع مالی، بالاخره بهبود می‌یابد. پول همیشه از جایی می‌رسد.

لی دی فارست، مخترع لوله خلاء، می‌گوید:
اوقاتی وجود داشت که حس می‌کردم تحملم تمام شده… ولی هر بار، پس از بررسی اجمالی اوضاع، راه فراری پیدا می‌کردم. هر چقدر اوضاع وخیم به نظر برسد، اگر خوب جستجو کنی، همیشه امیدی برای نجات وجود دارد.

شما باید مانند یک ستون ثابت در جای خود بمانید، در سکوت مشکلات را تحمل کنید و ایمان داشته باشید که همه چیز روبراه خواهد شد.

نگرانی شماره ۴: هراس از شکست خوردن

بازتعریف شکست: شما شکست نمی‌خورید، فقط ناامید می‌شوید
شکست، به خودی خود، امری ناممکن است. این یک اصل کلیدی است که باید در ذهن خود حک کنید: شما شکست نمی‌خورید، بلکه صرفاً ناامید می‌شوید. اگر از ادامه دادن دست نکشید، هرگز شکست نخواهید خورد، چرا که ادامه دادن مانع از شکست می‌شود. تصمیم برای توقف، تنها تصمیمی است که در کنترل کامل شماست.

قهرمانانی که ورشکست شدند: از والت دیزنی تا هنری هاینز

بسیاری از شرکت‌های بزرگ، از مصیبت ورشکستگی جان سالم به در برده‌اند.

  • والت دیزنی عذاب ورشکستگی را تجربه کرد.
  • میلتون هرشی (بنیان‌گذار شکلات هرشی) ورشکست شد.
  • شرکت تازه تأسیس اچ. جی. هاینز ورشکست شد. او در دفتر خاطراتش نوشته بود: «چقدر غمگینم، انگار هیچ دوستی در دنیا ندارم… همه، ورشکسته‌ها را تحقیر می‌کنند.» اما چند سال بعد، شرکتی را که نامش را یدک می‌کشید، شکوفا کرد.
  • ویل سی. دورانت، پایه‌گذار جنرال موتورز، کنترل شرکت را از دست داد. اما ناامید نشد، شرکت بیوک را راه انداخت و بعدها توانست دوباره کنترل جنرال موتورز را به دست آورد.


این داستان‌ها نشان می‌دهد که حتی از دست دادن یک شرکت به معنای شکست نهایی نیست، بلکه مشکلی موقت در یک مسیر طولانی است.

نگرانی شماره ۵: مقابله با برخوردهای منفی دیگران

هنگامی که اولین ایده‌های خام خود را عملی می‌کنید، نیروهای بسیاری سعی می‌کنند اراده شما را بشکنند. در واقع، بیشتر مردم درست در همین نقطه متوقف می‌شوند. معمولاً اولین و بزرگترین منتقدان شما، نزدیک‌ترین افراد به شما هستند: دوستان، خانواده و همسر.
پاسخ آن‌ها به ایده شما، معمولاً بر این مبناست که تصمیم شما چه تأثیری بر زندگی آنها خواهد داشت.

• مری کی اش، بنیان‌گذار غول لوازم آرایشی “Mary Kay Cosmetics”، پس از مرگ ناگهانی همسرش، با توصیه جدی وکیل و حسابدارش برای فروش فوری شرکت مواجه شد. آنها به او هشدار دادند که حتی یک سنت هم برایش باقی نخواهد ماند. اگر او به این توصیه‌ها گوش می‌داد، امروز خبری از یکی از بزرگترین شرکت‌های آرایشی آمریکا نبود.
• مری هادسون، که در دهه ۲۰ زندگی بیوه شد و می‌خواست یک پمپ بنزین راه بیندازد، از یک تاجر محلی شنید: «دختر کوچولو، اگر مردان زرنگ نتوانستند در این راه موفق شوند، مطمئناً تو هم نخواهی توانست.» اما او پیش تاخت و کسب‌وکار بزرگان این صنعت را به چالش کشید.

درس‌هایی از مری کی اش و هنری فورد: به کسانی که می‌گویند «نمی‌شود» توجه نکنید

شاید الهام‌بخش‌ترین داستان متعلق به هنری فورد باشد. او در شرح ورود خود به صنعت خودروسازی می‌نویسد:
هیچ “تقاضایی” برای خودرو نبود. “کالسکه بی‌اسب” تنها یک سرگرمی احمقانه انگاشته می‌شد و اشخاص عاقل متعددی با دقت توضیح می‌دادند که چرا خودرو نمی‌تواند چیزی بیش از یک اسباب‌بازی باشد. تقریباً هیچ‌کس فکر نکرده بود که خودرو می‌تواند عامل عظیمی در صنعت باشد.
اگر دنیا در آغاز، خودرو را یک شوخی می‌دانست، شما برای عقاید کسانی که کار شما را بی‌ارزش می‌دانند چقدر اهمیت قائل می‌شوید؟

قانون تفکر متفاوت: یک بار خلاف نظر همه عمل کنید تا برای همیشه تغییر کنید

ویژگی مشترک تمام کارآفرینان بزرگ، توانایی فکر کردن به گونه‌ای متفاوت بوده است. اگر تنها یک بار فکری متفاوت با باور عموم مردم داشته باشید، آن را اجرا کنید و موفق شوید، دیگر هرگز مانند قبل نخواهید اندیشید.
یک بار کاری را انجام دهید که دیگران می‌گویند “نمی‌توانید”، آنگاه دیگر هرگز به محدودیت‌هایی که دیگران برای شما تعیین می‌کنند، اهمیت نخواهید داد.

از کارآفرین تا «ابَرکارآفرین»: چگونه کسب‌وکار خود را ملی کنید؟

بسیاری از کسب‌وکارها پس از مدتی شور و حال کارآفرینانه خود را از دست می‌دهند. آنها دست از نوآوری می‌کشند و به درآمدی مناسب و بدون فشار روحی قانع می‌شوند. اما مؤسسان شرکت‌هایی که به ابداع، ریسک و رشد ادامه می‌دهند، به «ابرکارآفرینان» تبدیل می‌شوند. لازمه این نوع موفقیت، درگیر شدن کامل و داشتن جدیتی بی‌وقفه است.

ویژگی کلیدی ابرکارآفرینان: جدیت تا مرز جنون

این جدیت به معنای آن است که کسب‌وکارتان به تمام دنیای شما تبدیل می‌شود. ویلیس اچ. کریر، مخترع دستگاه تهویه مطبوع، آنقدر غرق در حل یک مشکل فنی بود که ناخواسته سوار قطاری اشتباهی شد و نمی‌دانست به کجا می‌رود. ابرکارآفرینان جان خود را در کسب‌وکارشان می‌ریزند. به مرور زمان، این جدیت به نبوغ تبدیل می‌شود.

یک اصل مهم: کسب‌وکار خود را از روز اول ملی ببینید، نه محلی

نخستین فلسفه عملیاتی برای کارآفرینان، تقابل بزرگ فکر کردن در مقابل کوچک ماندن است. کسب‌وکار و اهداف خود را در گستره ملی تعریف کنید. چرا که نه؟ وقتی کار خودم را در حوزه فلزات گران‌بها شروع کردم، می‌توانستم به ۵۰۰ مشتری محلی بسنده کنم و زندگی راحتی داشته باشم. اما تصمیم گرفتم در سطح ملی کار کنم و در نهایت به ۷۰۰۰۰ مشتری رسیدم. پاداش داشتن اهداف والا و ملی شدن، بسیار بزرگ است.

جمع‌بندی: چگونه رنج را به بزرگترین معلم خود تبدیل کنیم؟

مسیر کارآفرینی پر از موانع است: سفارشات لغو شده، قراردادهای فسخ شده، و اشتباهات احمقانه. اما باید بدانید که بدون چشیدن طعم تلخ شکست، بدون مشکلات مالی و بدون اضطراب‌های دوره‌ای، موفقیت دور از دسترس می‌ماند.

بهترین درمان اضطراب: کار، کار و باز هم کار

بهترین درمان برای “اضطراب ویرانگر”، کار است. همان‌طور که توماس لیپتون، مؤسس شرکت چای لیپتون می‌گوید: «کار، کار و همیشه کار، تنها طلسم خوش‌اقبالی است.» توماس ادیسون نیز معتقد بود: «من دریافته‌ام که به وقت نگرانی، بهترین کار این است که حواس خود را مشغول کار دیگری کنم و با کار زیاد، آنچه را نگرانم می‌کند فراموش کنم.»

قانون نهایی: هر شکست، درسی ارزشمند برای آینده است.

وقتی به دوران حرفه‌ای خود می‌اندیشم، می‌بینم که از سخت‌ترین شکست‌ها، بزرگترین درس‌ها را آموخته‌ام. تأخیرها، نومیدی‌ها و موانع به طرح‌های نو و تلاش‌های مضاعف منجر شد که همه آنها در نهایت بسیار سودمند بودند. هر لحظه درد و جدال برای شما، انباری از سود و فایده است که بعدها به ارزش آن واقف خواهید شد.
با این مشکلات با آغوش باز روبرو شوید، زیرا این دردها هستند که شما را به پیروزی نهایی خواهند رساند.

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پیمایش به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x